طراحی شهری
دکتر بتسابه مهدوی
طراحی شهری فرآیندی است كه به شكل دهی فیزیكی بافت های مختلف شهری و روستایی منجر می شود.
طراحی شهری با رویكرد ساختارگرایی به ایجاد اماكن متعدد می پردازد. این فرآیند طراحی ساختمان ها، فضاها و چشم اندازها را در برمی گیرد و نهایتا جریانی را به راه می اندازد كه به عمران و آبادی شهری كمك می كند.
● تعریف طراحی شهری :
طراحی بخشی از هنر سازمان دادن فضای کالبدی است که با رشته های مختلف علمی و هنری مانند برنامه ریزی شهری ,معماری و منظر سازی ,مهندسی فنی ,مهندسی ترافیک و حمل و نقل روانشناسی ,جامعه شناسی واقتصاد سر و کار دارد و در عین حال با سیاست و فرهنگ نیز ارتباط پیدا می کند.
طراحی شهری فعالیت جدیدی نیست . بحث های فراوانی از قدیم وجود داشته مبنی بر اینکه با شکل گرفتن فضای خصوصی زندگی بشر فضای عمومی نیز شکل گرفته , زیرا انسان ها می خواسته اند با هم رابطه داشته باشند و به محض آن که انسان پا ازفضای خصوصی بیرون می گذارد و در فضای عمومی قرار می گیرد حضور طراحی شهری در تاریخ کالبدی او آغاز می شود.
گستردگی فعالیت طراحی شهری نشان می دهد که این فعالیت مانند یک طرح معماری یا طراحی یک پارک نیست که با طرح مشخصی شروع شود یا پایان پذیرد. یک کار معماری معمولا در جایی شروع می شود و خاتمه می یابد , ملی یک میدان به عنوان عنصری از سازمان فضایی شهر در طول تاریخ تکون می یابد , دگرگون می شود ,تغییر می کند و یا مدام عوض می شود . چنین فضایی می توانداز عهد باستان شروع شود , وسطی را پشت سر گذارد , رنسانس را ببیند و امروز هم بتواند در آن فعالیت و زندگی کند.
دشواری پیش بینی آینده ایجاب می کند که طراحی شهری انعطاف پذیر باشد , بتواند خود را با حرکات ونوسانات و تصمیم گیری ها تطبیق دهد ,اصلاح شود و به قولی مدارا کند.
● حرفه ای نو
طراحی شهری یكی از جدید ترین حرفه هاست كه بیش از ۲۵ سال از عمر آن نمی گذرد. بیشتر آن چه كه طراحان شهری ارایه می كنند، (طراحی بافت های مسكونی) دستاورد حوزه های شغلی دیگر است. در واقع طراحی شهری یك رویكرد چندگانه نسبت به سایر مشاغل دارد.
● رسالت عمومی
همزمان با شكل گیری صنف طراحان شهری، معماران، شهرسازان، طراحان فضای سبز، مهندسان راه، هنرمندان و طیف وسیعی از مشاغل وفاداری خود را به این حوزه «طراحی شهری» اعلام كردند.در واقع رسالت این حوزه ها تغییر روند شكل دهی فضاهای پیرامونی بود. از جمله مباحث چالش برانگیز میان این حوزه ها عبارت بودند از:
الف) معماران باید سوای از طراحی ساختمان ها، با موقعیت مكانی بناها هم در ارتباط باشند.
ب) شهرسازان هم باید با شكل فیزیكی توسعه و گسترش شهرها ارتباط داشته باشند.
ج) طراحان فضای سبز هم باید در ابتدای فرآیند طراحی شهری به بررسی و فهم درست از مناطق مورد نظر دست یابند.
د) مهندسان راه هم باید به جای تمركز روی مباحث ترافیكی، از مهارت های خود در ایجاد فضاهای دلپذیر (چه برای سكونت و چه برای مشاهده صرف) استفاده كنند.
● اقداماتی در دستور كار طراحان شهری
۱ ) وسعت دید دادن به فضای شهری _ استفاده از ابتكارهایی چند در تولید و بازتولید محیط های پیرامونی
۲ ) طراحی فضاهای ساخته شده _ از كل شهرها و حومه های آنها گرفته تا خیابان ها و میدان ها ارایه نظرات خود بر چگونگی عمران و احیای شهرها
۳ ) تحقیق و تفحص پیرامون مناطق مورد نظر و ساكنان آنها در نظر گرفتن بافت فیزیكی، سیاسی، اقتصادی و روان شناسی حاكم بر آن مناطق
۴) تحت تاثیر قرار دادن مردم با ابتكارات خود، كمك به آنها در اتخاذ تصمیم هایی مناسب و آموزش آنها جهت ایجاد مكان های مطلوب
۵ ) توسعه سیاستگذاری های نوین پیرامون ساخت و سازهای شهری
۶ ) مشاور گروهی _ كمك به مردم برای برعهده گرفتن نقش هایی پیرامون سازندگی و طراحی حومه ها
۷ ) ارایه تصاویر گرافیكی _ از طراحی های كلی و تكنیكی گرفته تا استفاده از آخرین دستاوردها در طراحی های كامپیوتری
● هدف از طراحی شهری
طراحی شهری بخش بسیار مهم و حساسی از هویت شهروندان یک شهر به شمار می رود.بدین معنا که چگونه می اندیشند ،چه امکاناتی در دسترس داشتند و چه متخصصانی نبوغ خود را ارائه دادند تا شهری که در آن زندگی می کنیم ساخته شده است. زمانی که این عوامل را کنار یکدیگر قرار می دهیم تا ترکیبی از یک شهر را ارائه نماییم ،سیمای شهر گویای فرهنگ و نگرش آن جامعه می باشد.
معیار فرهنگی ،سلیقه ی شخصی ،تفکر و امکانات نهادهای اجتماعی در یک کشور تعیین کننده ی نمای ظاهری شهری و بالطبع طراحی شهری است.
طراحی شهری از یک سو باید حداقل خدمات و امکانات شهری را به طور یکسان در اختیار کلیه شهروندان قرار دهد و از سوی دیگر تنوع و امکان انتخاب جایگرین متفاوت را برای گروه های مختاپلف جامعه فذهم سازد.
هدف اول مستلزم یکنواختی استانداردها و جامعیت آن می باشد،ولی هدف دوم تنوع استانداردها و به کار گیری تدابیر و راهبردهای متخصصان و افراد ذی صلاح در شهرسازی را ایجاب می نماید.
طراحی شهری در چارچوب کلی فرایند برنامه ریزی و تصمیم گیری جامعه ،نیاز به تشکلات رسمی دارد تا از این طریق ،قشر ها و گروه های فرهنگی جامعه ،نتواند به ارزشها و آرمانهای خود جامه ی عمل بپوشانند و پیشنهاد های طراحی را که نهایتا به صورت سرمایه گذاری شهری ،مرمت ،نوسازی ،بازسازی و ساخت و حفظ بناها در می آید ،بهتر ارائه دهند.
اگر از هر قشر خواسته شود تا نظر خود را در مورد شکل شهر و نقش هشر بیان کند در طراحی شهری ،تنوع ، هماهنگی و زیبایی سیمای شهر و الگوی فعالیت ها به بهترین نحو فراهم می آید وزیرا در این حالت طراحی شهری رفتارهای جمعی خواسته های فرهنگی و هویت گروهی را منعکس می سازد.فرضیه اصلی در این جا این است که طراحی خیال پردازانه با استفاده مشترک از فضا و سهیم شدن در امکانات و دسترسی متعدد به عملکردهای شهری و تنوع در شیوه های زندگی می تواند برخی از تضاد های بارز بین گروه ها را از بین ببرد.
طراحی شهری فعالیتی پر هزینه تر از برنامه ریزی شهری می باشد و مستلزم به کار گیری منابع کمیاب و متخصصان حرفه ای ماهر است .این نکته حائز اهمیت است که فعالیت های طراحی شهری در جهاتی سوق داده شود که عملکردها و عوامل شکل دهنده ی شهری بیشترین تاثیر را روی رفتار کلی افراد و بافت و فرم شهر داشته باشد.
شکل غالب هنر شهری در گسستی آشکار از آنچه «سنت پیشاشهری شدن» نامیده میشود، موضوعیت مییابد.
در اینجا، سنت پیشا شهری شدن نه در یک شکل رویکرد فلسفی به ذات هنر، بلکه در تلقی یونانی از آن که همان تخنه «tekhne» باشد نمود مییابد؛ یعنی فقط به شکل یک صناعت، یک امر عینیت یافته زیبایی شناسانه یا تماما تجسد یافته معنا مییابد.
بنابراین هنر شهری در اشکال گستردهای از خود به نحوی آشکارا از فلسفی اندیشی در باب «سنت هنری» عدول میکند، چرا که شکل ایجابی و رخ عیان کرده آن از «فلسفه هنر» تا حد زیادی بیبهره است و فقط در مقام یک امر حدوث یافته که میکوشد«عینیتی نو» باشد، خود را عرضه میکند. این امر به ما میگوید هنر شهری بیشتر میکوشد، امری اجتماعی در ساحت «سبک زندگی شهری» باشد و بکوشد شکلی نو را عرضه کند تا شهرنشین خود را در فضای نو حس کند.
انبوه نمادهای شهری در دوران متاخر در غرب یا حتی شکل غالب طراحی شهری در روزگار ما میگوید که «هنر شهری» فقط میخواهد «نو» باشد و در این نو شدن تنها به اعراض از سنت میاندیشد.
این امر البته به فضای معنایی مدرنیتههایی که در تعارض با سنتها رخ نمایاندهاند برمیگردد؛ این مدرنیتهها از آنجا که مدام در حال تطور معنایی و ذهنی هستند، ذاتیات مشخصی را برای خویش برنمیشمردند تا یک شکل تعین یافته هنری در وجه ازلی- ابدی از خود به فضای عمومی شهر،عرضه کند. بدینسان، هنر شهری – در شکل غالب خود- هنری است عمیقا غیرفلسفی .
در یک سوگیری نظری دیگر، میتوان به وجه دیگری از هنر شهری پرداخت. هنر شهری میکوشد بنا به هستیای اجتماعی که از آن نضج گرفته، مدام به سرمایههای اجتماعی معاصر با خویش ارجاع دهد، این ارجاع بسته به ماهیت سرمایههای اجتماعی، تکوین و شکل میگیرد. در یک تفسیر وجود شناسانه، سرمایه اجتماعی شهری در دوران متاخر- در یک وجه کلی و غالب- در عدول از سنت معرفتی – زیستی، رخ عیان میکند.
بنابراین هنر شهری در عین حال که مجبور است به این عدول گردن نهد، مکلف است که آن را «دلپذیر» عرضه کند. اینجاست که تناقضات یک زیست مدرن آشکار میشود و آن عدول که شرحش رفت در تمامیت معنایی و حتی شکل عینیت یافته حادث شدنش، همیشه دلپذیر نیست.
این دلپذیر نبودن گاه در یک وجه اجتماعی عام و بعضا خاص و گاه با مطمح نظر داشتن «اخلاقیات» قابل توضیح است. هنر شهری امروز در غرب و حتی شرق وجهی اروتیک هم دارد. زیست شهری متاخر آکنده از اروتیزم لجام گسیختهای است که نمیتوان بر آن چشم پوشید. این اروتیزم، برای آنکه به هست بودن خود، صبغهای زیباییشناسانه! بدهد، ناگزیر از دست یازیدن به دامان هنر است، اینجاست که هنر به نقیض خود بدل میشود و از وجه دلپذیر بودن تهی میشود.
یک اثر هنری اروتیک حتی در چشم یک انسان بیقید، نمونهای آشکار از نقض هنجار است و هرگز نمیتواند در مقام یک اثر هنری والا خود را نشان دهد، این«والایش زدایی» از هنر از جمله تناقضات مهمی است که «هنر شهری» با آن دست به گریبان است. به قول یک فیلسوف، عدول از سنت همیشه نتایجی نیکو به بار نمیآورد.
هنر شهری با مسئله «تمدن شهری» هم مواجه است. میدانیم که اساسا گزاره تمدن، واجد نوعی کلاسیک بودن و لاجرم سنتی بودن است. حال سبک زندگی شهری میخواهد، تمدنی جدید برپا کند که از وجوه کلاسیک خود تهی باشد، اینجاست که وجه دیگری از هنر شهری عیان میشود، در اینجا هنر شهری مجبور است برای «اصیل» نشان دادن تمدن جدید شروع به اختراع صور کلاسیکی کند که ما به ازای سنتی نداشته باشد!
یعنی هم نشانگر «گذشتهای» پرشکوه باشد و هم از این «گذشته»، «تاویلی سنتی» به دست ندهد، بنابراین، واضح است که چه چیزی حاصل میشود؛ ملغمهای از مدرنیتهای جدید و ایضا سنتی جدید. هنر شهری مجبور است که به خلق سنتی نو دست یازد؛ سنتی که نه تنها فلسفی نیست، بلکه در قامت یک امراجتماعی هم نمیتواند خود را عرضه کند.
بدیهیترین نتایج عملیای که برای آنچه در این وجیزه شرح دادیم، حاصل میشود، تقلیل صرف یک اثر هنری به «کالایی فرهنگی» است که تنها به درد خرید و فروش میخورد.
شهروند یا شهرنشین نگونبخت هم تنها با کالایی مواجه است که عطف به خصایص دیرین زیست متاخر شهری، نمیتوان آن را در موزهها یا سالن منزل جای داد، چرا که نه چشمنواز است و نه واجد خصلت تام یک اثر هنری. اینجاست که نوستالژی سنت برانگیخته میشود.